محل تبلیغات شما

 

یاد سالی افتادم که کلاسمون گرفت و گیر زیاد داشت. بچه هایی که تو کلاس بودن، درسشون خیلی ضعیف بود هیچ ، عادتهای عجیب و غریب هم داشتند که سیگار کشیدن کوچیکش بود. همه هم الحمدلله بچه پولدار بودن و پرتوقع و یک متر زبون داشتند. معلمای فوق العاده مثل خط و ورزش و تجوید قرآن و . همش برای من طلب صبر و سلامتی می کردن. البته بگم این بچه ها منو خیلی دوست داشتن. فکر نمی کنم که به خاطر احتیاج به نمره و معدل و اینها بوده. بعدا" فهمیدم که علتش چیه. یه روز یکیشون پرسید آقا ما هزار بار تصمیم می گیریم کاری را انجام بدیم، اما هیچ وقت به مرحله ی عمل نمی یاد یا دو سه روز بعد ولش می کنیم، چیکار کنیم؟ گفتم: بدگویی سیستماتیک». همون موقع زنگ خورد و اون شاگرد گفت: خدا هم نمی خواد ما اهل بشیم آقا!  باری، زنگ بعد که اومدیم بالا دیدم روی وایت برد با ماژیک قرمز نوشته بودن: بدگویی سیستماتیک. تقریبا" تمام اون زنگو به بدگویی سیستماتیک پرداختیم. اینکه که فکر کردن یعنی با خود حرف زدن، و اگه این حرف زدن سازنده باشه چه می شه، و اگه منفی باشه، چه می شه و مثالهایی از آدم های مختلف . درست مثل همین نماز خوندن که اگه با توجه باشه، در واقع کوک کردن خودمونه، گفتگوی سازنده با خود هم، کوک کردن وجود خودمونه.حالا چرا می گیم بدگویی؟ به خاطر اینکه اگه به جای خوبی و فایده ی یک کار که می خواهیم عادتمون بشه، از ضرر و زیان انجام ندادن اون کار، یا کاری که می خوایم با این کار و عادت جدید تغییرش بدیم، با خودمون صحبت کنیم، اثرش بر روحمون و جهت گیری ما خیلی بیشتره و شانس کنار زدنش خیلی بیشتر می شه (چون برای ما فرار کردن از رنج از لذت بردن مهمتره). در جلساتی که با والدین بچه ها برگزار می شد، اوایل سال یکی دو نفر بیشتر نمی اومد و اونا هم صمٌ بکم می نشستند و فقط گوش می دادن و بعد می رفتن. ولی بعدا" تقریبا" همگی والدین شرکت می کردن و بارها شنیدم که از تغییر روحیه ی فرزندشون صحبت کردن: رفتار با برادر و خواهر کوچک تر، ترک حسادت با پسرخاله، ادامه دادن به کلاس موسیقی، سبزیکاری در خانه، احترام گذاشتن به پدر،ولخرجی نکردن، عصبانی نشدن و پرت نکردن کاسه و بشقاب، ورزش روزانه، کوتاه کردن صحبتهای تلفنی، احترام به ن و دختران فامیل، خجالتی نبودن و صحبت کردن در جمع، و . سرتونو در آوردم، می بخشید. فقط یه مطلب دیگه بگم و تمام: تو جلسه ی دادن کارنامه، یکی از شاگردام که خیلی گوشه گیر و بد اخم بود، آواز خوند و دیگری ارگ و سومی سنتور زد. این کار در حضور پدر و مادرها که از بابت انگیزه های جدید در فرزندانشون خوشحال بودن، وجد و شعف فراوانی تولید کرد و همگی با شور و حرارت برای این اجرا کف زدند.

 

پل ارتباطی تمدن های شرق و غرب عالم

ما نیز از پی شما می آییم

مسافران بنگلادشی در راه

خیلی ,هم ,اگه ,نمی ,ی ,بچه ,بدگویی سیستماتیک ,بچه ها ,به خاطر ,که از ,کوک کردن

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها